معنی پر و لبریز

حل جدول

پر و لبریز

سر پر

لبالب، مالامال، آکنده، سرشار، پر، مملو

سرپر

سرریز

لبالب

لب به لب


لبریز

پر

پر، مملو


پر شده و لبریز

سرشار، آکنده، مملو

واژه پیشنهادی

لبریز و پر

مالامال

لبالب

اکنده


پر و لبریز

انباشته

مالامال

لغت نامه دهخدا

لبریز

لبریز. [ل َ] (نف مرکب) پر. لبالب. مالامال. چنانکه از سر بخواهد شدن. طفحان: اناء طفحان، خنور لب ریز، سرریز. نسفان: اِناء نسفان، آوند پر و لب ریز. قدح دمعان، کاسه ٔ لبریز. (منتهی الارب): چون گرگ و روباه دندان طمع تیز و انبان حیله لبریز. (مجالس سعدی).
دیگ شکم از طعام لبریز مکن
گر کاه نباشد ز تو کهدان از تست.
میرالهی همدانی.
ز اشک روان دیده ٔ مظلومان
این نیست مردمی که کشی ساغر
آهسته تر بنوش که لبریز است
گلگون قدح ز خون دل مضطر.
حاج سید نصراﷲ تقوی.
افراط؛ لبریز گردانیدن توشه دان [از توشه] و حوض از آب. (منتهی الارب).

معادل ابجد

پر و لبریز

457

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری